معنی قفسه، اشکاف
حل جدول
لغت نامه دهخدا
اشکاف. [اِ] (روسی، اِ) دولاب. گنجه. کُمُد. دولابچه. اشکاب. محفظه. قفسه. کلمه ای روسی است که در این اواخر داخل فارسی گردیده و متداول شده است.
اشکاف. [اِ] (اِ) رخنه در جسمی. مخفف لفظ مذکور شکاف اکنون مستعمل است لیکن درپهلوی همان اشکاف با الف بوده است. (فرهنگ نظام).
قفسه
قفسه. [ق َ ف َ س َ / س ِ] (اِ) قفس کوچک. (ناظم الاطباء). || گنجه. اشکاف. دولاب.
- قفسه ٔ منار، سطح مشبک بالای منار که مؤذن در آنجا می ایستد. (ناظم الاطباء). نشیمنی که بالای منارباشد، و آن را گلدسته نیز گویند. نعمت خان عالی در محاصره ٔ حیدرآباد آورده: مناجاتیان ترقی مراتب و مناصب رشته های درازتر از طول امل گذاشته بر کنگره ٔ حصار چون مؤذن بر قفس منار بالا رفته ندای حَی ّ علی الیورش و اذان الجراءهُ خَیر مِن َ الجبن دردادند. (آنندراج).
- قفسه ٔ سینه، صندوقه ٔ سینه. رجوع به صندوقه ٔ سینه شود.
فرهنگ فارسی هوشیار
گنجه، کمد، اشکاب، محفظه، قفسه، دولابجه
فرهنگ معین
(اِ) [روس.] (اِ.) گنجه، قفسه دردار که در آن ظرف، لباس، کتاب و مانند آن را می گذارند.
(اِ) (اِ.) رخنه، شکاف.
مترادف و متضاد زبان فارسی
اشکاف، جاکتابی، کمد، گنجه
فرهنگ عمید
رخنه، چاک، شکاف،
قفسهای دردار داخل دیوار، برای قرار دادن ظرف، پوشاک، کتاب، یا چیزهای دیگر در آن،
فارسی به عربی
خزانه، مقصف
فارسی به آلمانی
Büfett (n)
معادل ابجد
647